توضیحات

به‌ جای درآمد

مدتي است به صرافت افتاده‌ام خاطراتم را پاك‌سازي كنم و گويي زمان مناسبي پيش آمده. وقتي صفحات انبوه دفترچه خاطراتم را يكي‌يكي ورق مي‌زنم و مي‌خوانم، خاطرات شيرين، تلخ، تكان‌دهنده و خاطره‌انگيز را مرور مي‌كنم، دلم مي‌گيرد. حتي خاطرات شيرين و خنده د‌ار هم آ‌ن قدر سينه‌ام را مي‌فشارد كه نه تنها بغض‌ام، كه وجودم مي‌خواهد بتركد.

وجه مشتركی در اغلب خاطره‌ها وجود دارد. اين كه همگي حس‌هاي شخصي من هستند و فقط من مي‌فهمم كه چه نوشته‌ام. براي همين، امروز تصميم گرفتم، همه را بسوزانم. اما قبل از سوزاندن يك كار ديگر بايد انجام دهم. آن هم جداسازي است.

برخي از صفحات به من تعلق ندارند و من حق ندارم آن‌ها را بسوزانم. گويي من آن‌جا بوده‌ام تا ببينم و بشنوم و بنويسم، براي همه‌ی مردم. از امروز اين صفحات را جدا مي‌كنم تا ببينم سرنوشت آن چه مي‌شود.